رمان تباهکار

دانلود رمان تباهکار اندروید _ موبایل _ apk _ PDF _ نسخه کامل _ جاوا _ پی دی اف _ ویندوز _ لپ تاپ  خلاصه داستان :    خسته ام،خسته..به تمام سال های گمراهی ام قسم..به تمام عشق و ر
ود رمان pdf,دانلود رمان تباهکار از فرشته ۲۷,دانلود رمان جدید,دانلود رمان دختر,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان قرار نبود,رمان تباهکار،رمان تباهکار از fereshteh27,رمان تباهکار. fereshteh27,رمان تباهکار مخصوص موبایل,رمان جدید فرشته 27,قسمت اخر رمان تباهکار,قسمت جدید رمان تباهکار. رمان تباهکار,دانلود رمان,دانلود رمان گریه دار,دانلود رمان گریه آور اندروید,دانلود رمان apk,
رمان تباهکار

دانلود رمان تباهکار

اندروید _ موبایل _ apk _ PDF _ نسخه کامل _ جاوا _ پی دی اف _ ویندوز _ لپ تاپ

 

رمان تباهکار

خلاصه داستان :

    خسته ام،خسته..به تمام سال های گمراهی ام قسم..به تمام عشق و رسوایی ام..به تمام ریاکاری های دنیویم..به تمام بهانه های پوچ و بی اساسم قسم..نکردم نکردم نکردم،مگر تو را پیدا کنم..خواستم..نیازمندیم را درمان کنم،به خطا رفتم..به محبت بی انتهایت برسم،رسوا شدم..الفبای عشق را تمرین کنم،گناهکار شدم..سرنوشت را بار دیگر محکم بسازم،ویرانگر شدم..گذشته ام را جبران کنم،تباهکار شدم..خودم را فراموش کنم،خودخواه شدم..خواستم..عشق را محصور خویش کنم،مغرور شدم..تنهایی را تجربه کنم،در بین انبوهی از آدم های مصنوعی گم شدم..خواستم..اما…..خوب می دانم که..از همان لحظه ی دیدار نباید می شد..دل من بر تو گرفتار نباید می شد..چشم هایم که تو را دید پسندید اما..این همه عاشق و شیدا نباید می شد..عقل من حکم به اعدام دلش گر می داد..او دگر همچو دلم خار نباید می شد..دست من گرچه به دست تو گره خورد ولی..لایق اسم تباهکار نباید می شد..عاشقی درد بزرگیست به دادمم انداخت..آه..اما..شده است آنچه به ناچار نباید می شد..

♥  بخشی از متن این رمان :

    خدایا چرا هیچ گرمایی حس نمی کنم؟!..
    دستمو رو بدنه ی فلرزی و داغ بخاری تکون می دادم..اما اون داغی رو حس نمی کردم..
    زانوهامو تو شکمم جمع تر کردم..چشمامو بستم و لبامو محکمتر روی هم فشار دادم..
    با بسته شدن چشمام اون صدای لعنتی باز هم تو سرم تکرار شد..
    « خانم محترم چرا متوجه نیستید؟!هر بار حال مادرتون بد میشه میاریدش اینجا و منم مجبور میشم همون حرف های تکراری رو مجددا به زبون بیارم..خانم قلب مادرتون باید هرچه سریعتر عمل بشه..یک ثانیه رو هم نباید از دست بدید در غیر اینصورت ریسک بزرگی رو متحمل می شید..من وظیفه ی خودم می دونم که بهتون این هشدار رو بدم..لطفا انقدر خونسرد نباشید!»
    دستام مشت شدن..دندونامو رو هم ساییدم و چشمامو باز کردم..
    جمله ی آخرش بارها و بارها چون پژواکی نحس و کشنده تکرار می شد..
    «انقدر خونسرد نباشید..خونسرد نباشید!»
    نگاهمو دور تا دور اون اتاق تاریک و نمور چرخوندم..
    در اثر تابش کم شعله های بخاری بود که کمی فضای اطراف روشن شده بود..
    نگاهم روی تختی که گوشه ی اتاق بود ثابت موند..
    به اون موجود نحیف و بیماری نگاه می کردم که تو این دنیا همه چیزم بود..مادرم..همه ی وجودم..کسی که عاشقانه می پرستیدم..
    اون دکتر عوضی چطور می تونست بهم بگه خونسرد نباش!! در صورتی که من..من..حتی….
    لب پایینمو گزیدم که مبادا صدای هق هقم به گوش مادرم برسه..
    می دونستم نگرانمه..به زور ِقرص و دارو خوابیده بود..
    سرمو روی زانوهام گذاشتم..تنم دیگه اون سرمای اولیه رو حس نمی کرد..
    می دونستم باز فشارم افتاده..
    اهمیتی ندادم و چشمامو بستم..قطرات ریز ودرشت اشک یکی یکی از چشمام می چکیدن و زانوهامو خیس می کردن..
    و اونقدر گریه کردم و تو دلم زار زدم که نفهمیدم خواب سخاوتمندانه به روم آغوشش رو باز کرده..
    و بالاخره منو به رویاهای مبهم شبانه م فرو برد..

پنجشنبه 28 بهمن 1395
23:13
2060

متفاوت ترین مرجع عاشقانه ، مطالب ، داستان ، رمان

مرجع قالب وبلاگ ، قالب ساز آنلاین وبلاگ

نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش

تبلیغات

ورود اعضا

عضویت سریع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

نویسندگان

درباره سایت

به لاو اسکین خوش آمدید

این سایت محض ارائه ابزارهای عاشقانه و آنلاین وبلاگ نویسی ساخته شده.

برای دسترسی بهتر به تمام بخش های سایت ابتدا باید عضو شوید سپس به موضوعات مربوطه هر ابزار مراجعه کنید.

هر گونه سوء استفادگی و کپی برداری از : قالب ، محتویات و ابزار های سایت دور از انسانیت میباشد و مورد رضایت ما قرار نمیگیره !

تاسیس سایت : 1393/8/1
© کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " لاو اسکین " میباشد و هر گونه کپی برداری دور از انسانیت میباشد میباشد | طراح قالب : تمپ کده
با افتخار قدرت از : رزبلاگ